برخلاف ادعای وهابیت گریه بزرگان دین در سوگ شهدا و اموات

برخلاف ادعای وهابیت گریه بزرگان دین در سوگ شهدا و اموات


برخلاف ادعای وهابیت گریه بزرگان دین در سوگ شهدا و اموات 

 

 گریه امیر المؤمنین علیه السّلام سال‌‌ها قبل از واقعه کربلاء:
 نُجَیّ حضرمی می‌گوید:
« انه سار مع علی رضی الله عنه وکان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو منطلق إلى صفین فنادى على اصبر أباعبد الله اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاک قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم ذات یوم وإذا عیناه تذرفان قلت یا نبی الله أغضبک أحد ما شأن عینیک تفیضان قال بل قام من عندی جبریل علیه السلام قیل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات قال فقال هل لک ان أشمک من تربته قلت نعم قال فمد یده فقبض قبضه من تراب فأعطانیها فلم أملک عینی ان فاضتا. » (41)

« هنگام رفتن به صفّین در رکاب علی علیه السلام، ناگهان در نقطه‏ای به نام «نینوا» با صدای بلند فرمود: ای أبا عبد اللّه در کنار فرات صبور باش، و این جمله را دو بار تکرار فرمود، پرسیدم: این سخن از کجا است؟
فرمود: روزی بر پیامبر خدا وارد شدم، دیدم چشمان مبارکش اشک آلود است. عرض کردم: ای رسول خدا! آیا کسی شما را ناراحت کرده است که گریه می‌‏کنید؟
فرمود: لحظاتی جبرئیل نزد من آمده بود، و از کشته شدن حسین در کنار شطّ فرات به من خبر داد، و گفت: آیا میل داری مقداری از تربتش را ببوئی و ببینی؟ گفتم: بلی. دستش را دراز کرد، و مشتی از خاک سرزمینی که حسین در آن به شهادت می‌‏رسد را به من داد، نتوانستم تحمّل کنم و جلوی اشکم را بگیرم. »
 هیثمی بعد از نقل خبر، نظر خود را این‌گونه مطرح می‌کند:
« رواه أحمد وأبو یعلى والبزار والطبرانی ورجاله ثقات ولم ینفرد نجى بهذا. » (42)
« این روایت را احمد و ابویعلی و بزاز و طبرانی روایت نموده‌اند و تمام رجال آن ثقه هستند. و این روایت را دیگران نیز روایت نموده‌اند. »


نقلی دیگر از گریه امیر المؤمنین علیه السّلام در صفین سال‌ها قبل از عاشوراء:
ابن حجر صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» از ابن سعد شعبی نقل می‏کند که:
« مر علی رضی الله عنه بکربلاء عند مسیره إلى صفین وحاذى نینوى قریه على الفرات فوقف وسأل عن اسم هذه الأرض فقیل کربلاء فبکى حتى بل الأرض من دموعه ثم قال دخلت على رسول الله و هو یبکی فقلت ما یبکیک قال: کان عندی جبریل آنفا وأخبرنی أن ولدی الحسین یقتل بشاطىء الفرات بموضع یقال له کربلاء ثم قبض جبریل قبضه من تراب شمنی إیاه فلم أملک عینی أن فاضتا. » (42)
« علی‏ علیه السلام‌ هنگام رفتن به طرف صفّین به سرزمین نینوا رسید، از نام آن سرزمین جویا شد، گفتند: نام این سرزمین کربلا است. با شنیدن اسم کربلا آن‌قدر گریه کرد تا زمین از اشک چشمش خیس شد، سپس فرمود: محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم رسیدم در حالی‌که آن‌ حضرت می‌گریست. به حضرت عرض کردم: چه باعث گریه شما گردیده است؟! حضرت فرمودند: جبریل لحظاتی قبل آمد و مرا با خبر ساخت که فرزندم حسین در کنار فرات، محلی که کربلاء نام دارد کشته می‌شود و سپس مقداری از خاک آن سرزمین را به من داد تا ببویم و در آن هنگام نیز چشمان من پر از اشک گردید. »

4-2: عزاداری حضرت زهرا‏ صلّی الله علیه و آله در محشر:
علیّ بن محمّد شافعی مغازلی از أبو أحمد عامر از حضرت علیّ بن موسی الرضا علیه السلام و آن حضرت از پدران گرامی‌‏اش از امیر المؤمنین‏ علیه السلام‌ از پیامبر اکرم‏ صلّی الله علیه و آله وسلّم این حدیث را نقل می‌‏کند، که پیامبر فرمود:
« تحشر ابنتی فاطمه ومعها ثیاب مصبوغه بدمٍ، فتتعلّق بقائمه من قوائم العرش وتقول: یاعدل! یاجبّار! أُحکم بینی وبین قاتل ولدی قال صلّی الله علیه وآله وسلّم: فیحکم لابنتی وربّ الکعبه. » (43)
« دخترم فاطمه با لباس خونین فرزندش حسین‏ علیه السلام‌ وارد محشر می‏شود، آن‌گاه به یکی از پایه‏ های عرش خدا چنگ می ‏اندازد و عرض می‏کند: ای خدای عادل و جبّار بین من و قاتل فرزندم قضاوت کن! به خدای کعبه سوگند که خداوند حکم و دستور خاصّ خودش را در باره دخترم صادر خواهد کرد. »

  4-3: گریه و عزاداری امامان شیعه:
الف) امام حسین علیه السّلام فرمودند:
« من دمعت عیناه فینا دمعه، أو قطرت عیناه فینا قطره، آتاه اللّه عزّ وجلّ الجنّه. » (44)
« هر کس قطره‏ اشکی در عزای ما بریزد خداوند متعال بهشت را به او عنایت خواهد فرمود. »

ب) امام سجّاد علیّ بن الحسین علیهما السلام پس از واقعه کربلا لحظه‏ای اشک مبارکش قطع نشد، کسانی که او را در این حال می‏دیدند از علّت آن سؤال می‏کردند، حضرت در پاسخ می‌فرمود:
« لا تلومونی، فإنّ یعقوب فقد سبطاً من ولده، فبکی حتّی ابیضّت عیناه من الحزن، ولم یعلم أنّه مات، وقد نظرتُ إلی أربعه عشر رجلاً من أهل بیتی یذبحون فی غداه واحده، فترون حزنهم یذهب من قلبی أبدا. » (45)
« مرا سرزنش و ملامت نکنید، یعقوب علیه السلام برای مدتی‌ یکی از فرزندانش را از دست داد، آنقدر گریه کرد تا بینایی چشمانش را از دست داد، با این‌که نمی‏دانست فرزندش مرده است، ولی من 14 نفر از خاندانم را در یک روز در برابر دیدگانم سر بریدند، آیا فکر می‏کنید که اندوه و مصیبت برای همیشه از من دور خواهد شد؟ »

ج) امام باقر علیه السّلام فرمودند:
« کان أبی علیّ بن الحسین‏علیه السلام‌ یقول: أیّما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین ومن معه، حتّی تسیل علی خدّیه، بوّأه اللّه فی الجنّه غرفاً، وأیّما مؤمن دمعت عیناه دمعاً حتّی یسیل علی خدّیه، لأذی مسّنا من عدوّنا بوّأه اللّه مبوّء صدق. » (46)
« پدرم علیّ بن الحسین علیهما السلام می‏فرمود: هر مؤمنی که برای شهادت حسین‏ علیه السلام‌ و یاران او اشکش جاری شود خداوند غرفه‏ای در بهشت به او می‏بخشد، و هر مؤمنی که اشکش برگونه ‏هایش برای رنج‌هایی که ما از دشمن دیده‏ایم جاری شود، خداوند به او جایگاه نیکو خواهد بخشید. »

د) امام صادق‏ علیه السّلام می‏ فرماید:
« إنّ یوم عاشورا أحرق قلوبنا، وأرسل دموعنا، وأرض کربلاء أورثتنا الکرب والبلاء، فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون، فإنّ البکاء علیه یمحو الذنوب أیّها المؤمنون. » (47)
« حادثه روز عاشورا دل‌های ما را آتش می‌زند، اشک‌های ما را جاری می‏سازد، و ما وارث غم و اندوه سرزمین کربلا هستیم، پس گریه کنندگان، بر مثل حسین باید گریه کنند، زیرا ای مؤمنان گریه بر او گناهان را از بین می‏برد. »

5- سیره اصحاب در گریه و عزاداری برای دیگران:
5-1: سیره اصحاب در عزاداری برای یکدیگر:
الف) گریه و عزاداری مردم مکه بعد از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله:
سعید بن مسیب می گوید:
« لما قبض النبى صلّی الله علیه و آله ارتجت مکه بصوت. » (48)
« بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم تمام شهر مکه یک‌پارچه گریه و ناله شد.
ب) گریه امیر المؤمنین علیه السّلام‌ برای محمد بن ابی بکر:
صاحب کتاب تذکره الخواص می‌نویسد:
« بلغ علیا قتل محمد بن أبی بکر فبکی وتأسف علیه ولعن قاتله » (49)
« خبر کشته شدن محمد بن أبی بکر به امیر المؤمنین علیه السّلام‌ رسید آن حضرت با شنیدن این خبر گریست و متأسف گردید و قاتلینش را مورد لعن قرار داد. »
ج) گریه عمر برای نعمان بن مقرن:
چون خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، او در سوگ وى دست بر سر گزارد و برایش گریه کرد.
ابن ابی شیبه در المصنف می‌نویسد:
عن ابی عثمان: « اتیتُ عمر بنعى النعمان بن مقرن، فجعل یده على راسه و جعل یبکى. » (50)
« ابو عثمان می‌گوید خبر مرگ نعمان بن مقرن را به عمر دادم او با شنیدم این خبر دست بر سرگذارد و شروع به گریستن نمود. »
د) اجازه عمر برای عزاداری زنان برای خالد بن ولید و همراهی خود با آنان:
حاکم در مستدرک می‌گوید:
« عن أبی وائل قال قیل لعمر بن الخطاب رضی الله عنه أن نسوه من بنی المغیره قد اجتمعن فی دار خالد بن الولید یبکین وإنا نکره أن یؤذینک فلو نهیتهن فقال عمر ما علیهن أن یهرقن من دموعهن سجلا أو سجلین ما لم یکن لقع ولا لقلقه یعنی باللقع اللطم وباللقلقه الصراخ » (51)
« به عمر بن خطاب گفته شد: زنانی از بنی مغیره در خانه خالد بن ولید اجتماع کرده‌اند و گریه می‌کنند و از این اکراه داریم که موجب اذیت تو گردد اگر ممکن است آن‌ها را از این کار نهی کن. عمر گفت: چه اشکالی دارد چند قطره اشک بریزند البته مادامی که به ضربه به خود و فریاد نیانجامد. »
صاحب أغانی در همین مورد اضافه می‌کند:
عن أبی بکر الهذلی قال « سمع عمر بن الخطاب نساء بنی مخزوم یبکین على خالد بن الولید فبکى وقال لیقل نساء بنی مخزوم فی أبی سلیمان ما شئن فإنهن لا یکذبن وعلى مثل أبی سلیمان تبکی البواکی » (52)
أبو بکر هذلی می‌گوید: « عمر بن خطاب شنید که زنان بنی مخزوم بر خالد بن ولید گریه می‌کنند لذا او هم برای خالد گریست و گفت: باید به زنان بنی مخزوم گفت که در باره أبی سلیمان هر‌جه خواستند انجام دهند که در این صورت دروغ نگفته‌اند و بر مثل أبو سلیمان باید گریه کنندگان گریه کنند.»

ه) گریه عبدالله بن عمر بخاطر شهادت حجربن عدی
عبدالله بن عمر پس از کشته شدن حجربن عدی، یار با وفای علی بن ابیطالب به شدت گریه کرد. در هنگام شنیدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بوده؛
« فاطلق حبوته و قام و علیه (غلبه) النحیب » (53)
« آنچه در اختیار داشت رها کرد و ایستاد، آنگاه در حالی که گریه می کرد فریاد زد. »

و) گریه و عزاداری مردم برای عثمان
ام حبیبه همسر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ می گوید: «پس از کشته شدن عثمان، شخصی را همراه پیراهن عثمان و لباسهایی که هنگام کشته شدن به تن داشت و خون آلود بود نزد عبدالله بن ابی ربیعه برادر عیاش بن ابی ربیعه فرستادم تا از کشته شدن عثمان آگاه شود. »
« فلما ورد علیه الرسول خرج الی الناس و صعد المنبر و أخبر هم بقتله و نشر قمیصه علی المنبر و بکی و بکی الناس معه و انشأ یقول: أتانی أمر فیه للناس غمة و فیه بکاء للعیون طویل... » (54)
« پس از رسیدن خبر به او، به سوی مردم آمد و بالای منبر رفت مردم را از کشته شدن عثمان با اطلاع کرد، مردم نیز گریستند، آنگاه مرثیه ای خواند با این مضمون که: به من خبری رسید که اندوه و غم بزرگی برای مردم در پی دارد و پس از آن خبر گریه ای طولانی برای چشمها ـ به ارمغان ـ خواهد داشت. »

ز) عزاداری ابن مسعود برای مرگ عمر:   
« فوقف ابن مسعود على قبره یبکى » (55)
« ابن مسعود کنار قبر عمر ایستاد و گریه کرد »

ک) عزاداری عبداللَّه بن رواحه بر حمزه:
« عبداللَّه بن رواحه بر حمزه گریست و اشعارى را در رثاى او خواند. » (56)

  5-2: گریه مردان و زنان مدینه بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام:
طبری در تاریخ خود نقل می‌کند:
« لما قتل عبید الله بن زیاد الحسین بن علی و جیء برأسه إلیه دعا عبد الملک بن أبی الحارث السلمی فقال: انطلق حتی تقدم المدینه علی عمر بن سعید فبشّره بقتل الحسین – وکان عمرو أمیر المدینه -... قال عبد الملک فقدمت المدینه، فلقینی رجل من قریش فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمیر؛ فقال إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ قتل الحسین بن علی. فدخلت علی عمرو بن سعید، فقال: ما وراءک، فقلت: ما سرّ الأمیر؛ قتل الحسین بن علی؛ فقال: ناد بقتله، فنادیت بقتله، فلم أسمع والله واعیه قط مثل واعیه نساء بنی هاشم فی دورهن علی الحسین... » (57)
« چون عبید الله بن زیاد حضرت امام حسین بن علی علیهما السلام را به شهادت رساند و سر مطهر او را برای عبد الملک بن أبی الحارث سلمی بردند او گفت: آن‌ها را به سوی مدینه سوق دهید و خبر شهادت حسین را به مردم مدینه بدهید... عبد الملک می‌گوید به مدینه آمدم، شخصی از قریش با من مواجه شد و از من سؤال کرد: چه خبر؟ گفتم: خبر نزد أمیر است؛ او معنای سخنم را فهمید و گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون؛ حسین بن علی کشته شد.
بر عمرو بن سعید، حاکم مدینه وارد شدم، گفت: چه پشت سر داری؟ گفتم: آنچه که أمیر مخفی داشته است؛ حسین بن علی کشته شده است؛ او هم دستور داد تا در شهر مدینه جار بزنند و کشته شدن امام حسین را اعلام کنند.
به خدا سوگند! هرگز من در عمر خود ناله‌ای مانند صدای ناله زنان مدینه در خانه‌هایشان که برای شهادت امام حسین علیه السلام عزاداری می‌کردند نشنیدم... »
 
6- سیره علمای اهل سنت در گریه و عزاداری برای دیگران:
6-1: سیره علما در گریه برای بزرگان اهل سنت:
الف) عزادرای برای جوینی (م 478 ه ق)
ذهبی از درگذشت جوینی و مراسم سوگواری او چنین یاد می‌کند:
« فدفن بجنب والده، وکسروا منبره، وغلقت الأسواق، ورثی بقصائد، وکان له نحو من أربع مائه تلمیذ، کسروا محابرهم وأقلامهم، وأقاموا حولا، ووضعت المنادیل عن الرؤوس عاما، بحیث ما اجترأ أحد على ستر رأسه، وکانت الطلبه یطوفون فی البلد نائحین علیه، مبالغین فی الصیاح والجزع. » (58)
« او را کنار قبر پدرش به خاک سپردند، و در عزای او منبرش را شکستند، و  بازار ‌ها را بستند، و در رثای او قصیده‌ها گفتند، و او که حدود چهار صد شاگرد داشت، آن‌ها همه قلم و دوات‌ها را شکستند، و یک سال اقامه عزا نمودند، و نیز یک سال تمام منادیل‌هایشان (پارجه‌هایی شبیه به چفیه) را از سر بر داشتند، و در این کار به حدی اصرار داشتند که أحدی جرئت گذاردن پارچه به روی سر را نداشت. و در طول این مدت طلبه‌های او در کوچه و بازار شهر می‌چرخیدند و نوحه سرایی می‌کردند و در صیحه و جزع افراط می‌کردند. »

ب) عزاداری برای ابن جوزی (م 597 ه ق)
ذهبى درباره بازتاب مرگ او مى‏نویسد:
« وتوفی لیله الجمعه بین العشاءین الثالث عشر من رمضان...، وغلقت الأسواق، وجاء الخلق،... وکان فی تموز، وأفطر خلق، ورموا نفوسهم فی الماء... وباتوا عند قبره طول شهر رمضان یختمون الختمات، بالشمع والقنادیل » (59)
« سبط بن جوزی در شب جمعه سیزدهم ماه رمضان فوت کرد... با درگذشت او، بازارها تعطیل گردید و جمعیت زیادی در مراسم او حضور یافتند، فراوانی مردم و فزونی گرما سبب شد که بسیاری از سوگواران روزه خویش را خوردند! بعضی خود را به دجله انداختند... از کفن اندکی ماند... مردم تا پایان ماه رمضان در کنار قبر او شب را به صبح رساندند، آنان شمع و چراغ و قندیل آوردند و قرآن را ختم کردند. مراسم عزادرای را روز شنبه برپا کردیم، سخنرانان درباره او به سخن پرداختند، جمعیت بسیاری شرکت جستند و درباره او مرثیه‏ ها گفته شد... »

ج) اقامه عزا برای عبد المؤمن بن خلف
ذهبی در ترجمه وی می گوید :
« الامام الحافظ القدوة . . . قال جعفر المستغفری : أخبرنا أبو جعفر محمد بن علی النسفی ، قال : شهدت جنازة الشیخ أبی یعلى بالمصلى ، فغشیتنا أصوات طبول مثل ما یکون من العساکر ، حتى ظن جمعنا أن جیشا قد قدم ، فکنا نقول : لیتنا صلینا على الشیخ قبل أن یغشانا هذا . فلما اجتمع الناس وقاموا للصلاة [ وأنصتوا ] ، هدأ الصوت کأن لم یکن... » (60)
«در تشییع جنازه عبدالمؤمن شرکت جستم، صدای طبل و دهل آن چنان گوش خراش بود که گویا لشکری به شهر بغداد یورش برده است. این مراسم ادامه داشت تا آن‌که مردم برای برپایی نماز میت آماده شدند.»
 
 
د) گریه آسمان در وفات عمر بن عبد العزیز !!!

عن خالد الربعی قال: « مکتوب فی التوراه إن السماء والأرض لتبکی علی عمر بن عبد العزیز أربعین صباحا!!! » (61)
خالد ربعی می‌گوید: « در تورات آمده است که آسمان و زمین در مرگ عمر بن عبد العزیز چهل شبانه روز خواهد گریست!!! »

ه) گریه آسمان در وفات ابن عساکر متوفای571 ه !!!

قال ولده: « وکان الغیث قد احتبس فی هذه السنه؛ فدرّ وسحّ عند ارتفاع نعشه؛ فکأن السماء بکت علیه بدمع وابله واطشه. » (62)
فرزندش می‌گوید: « باران در این سال محبوس شد؛ تا این که بعد از وفات ابن عساکر و برداشتن نعش و جنازه او آسمان به شکلی باریدن گرفت که گویی اشک چشمان آسمان بود که به شدت و وفور باریدن گرفت. »
 
6-2: گریه و عزای علمای اهل سنت بخاطر شهادت امام حسین علیه السّلام:
الف) اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام‌ در سال 352هـ :
ذهبی در شرح وقایع عزاداری سال 352 هـ این‌چنین می‌نویسد:
قال ثابت: « ألزم معز الدوله الناس بغلق الأسواق ومنع الهراسین والطباخین من الطبیخ، ونصبوا القباب فی الأسواق وعلقوا علیها المسوح، وأخرجوا نساء منشرات الشعور مضجات یلطمن فی الشوارع ویقمن المآتم على الحسین علیه السلام، وهذا أول یوم نیح علیه ببغداد. » (63)
« معز الدوله مردم را به بستن بازار‌ها امر کرد و آسیابان‌ها را از آرد کردن و طباخ‌ها را از طبخ منع کرد، و علم‌های عزا را در بازار‌ها برافراشتند. و زن‌ها در حالی که بر سر و صورت خود می‌زدند و مو پریشان کرده بودند به کوچه و خیابان ریختند و بر مصیبت حسین علیه السلام عزاداری کردند و نوحه خوانی نمودند و این اولین نوحه‌سرایی بود که در بغداد برگزار می‌شد. »

ب) اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام توسط سبط ابن جوزی:
در بین علمای اهل سنت بعضی را شاهد هستیم که خود از عزاداران امام حسین علیه السلام‌ بوده‌اند.
 ابن کثیر در تاریخ خود چنین مى نویسد:
در روز عاشورا از سبط ابن جوزى خواسته شد که بر فراز منبر رفته و از مقتل و چگونگى شهادت امام حسین علیه السلام براى مردم سخن گوید. سبط ابن جوزى این خواسته را پذیرفت و بر بالاى منبر تکیه زد، او پس از یک سکوت طولانى، دستمال خویش بر صورت نهاد و گریه شدیدى سرداد و آن‌گاه در حالى که مى گریست این دو بیت شعر را سرود:
« ویل لمن شفعاؤه خصماؤه‏ و الصور فى نشرالخلایق ینفخ‏  لابد  أن  ترد القیامه فاطم‏ و قمیصها بدم  الحسین  ملطخ‏ » (64)
« واى به حال کسى که شفیع اش دشمن او باشد! در هنگامه قیامت، که براى بیرون آمدن مردم از زمین در صور دمیده مى شود. سرانجام در قیامت فاطمه زهرا وارد محشر مى شود، در حالى که پیراهن او به خون حسین علیه السلام‌ آغشته است. »  سپس سبط ابن جوزى از منبر پایین آمد و اشک ریزان به خانه خویش رفت.
ب) به سر و سینه زدن و گریبان چاک دادن:
1- به سر و صورت زدن عایشه و دیگر زنان مدینه در سوگ رسول خدا صلّی الله علیه و آله: ابن هشام  نقل می کند :
قال ابن اسحاق وحدثنی یحیى بن عباد بن عبدالله بن الزبیر عن أبیه عباد قال: « سمعت عائشة تقول . . . قمت ألتدم مع النساء وأضرب وجهی. » (65)
عایشه می گوید: « . . . (زمانی که پیامبر خدا از دنیا رفت،) من به همراه بقیه زنان پیامبر سینه می زدیم و من به صورتم می زدم. »

2- گریبان چاک دادن در مرگ ابونصر زینبی (از شخصیت های رجالی اهل سنت):
ذهبی می گوید:
« رحل أبوسعد البغدادی إلى أبی نصر الزینبی، فدخل بغداد، و لم‏ یلحقه، فحین أخبر بموته خرق ثوبه، و لطم... » (66)
« ابوسعد بغدادى به قصد زیارت و ملاقات ابونصر زینبى به بغداد مسافرت کرد، اما در بغداد موفق به ملاقات و دیدار ابونصر زینبى نشد. هنگامى که خبر وفات ابونصر زینبى را شنید، از شدت حزن به سر و صورت خود مى‏ زد و لباس‏هایش را نیز پاره کرد. »

3- گریبان چاک زدن درمرگ یزید بن ‌عمربن‌ هبیره درسال 182 (آخرین حاکم اموی در عراق):
وقتی ابن هبیره در شهر واسط به دست عباسیان کشته شد ، ابوعطاء سندی این اشعار را در رثاء او سرود :
« ألا إن عینا لم تجد یوم واسط علیک بجارى دمعها لجمود عشیة قام النائحات و شققت جیوب بأیدى مأتم وخدود... » (67)
« همانا چشمی که روز کشته شدنت در شهر واسط برای تو اشکش جاری نشود ، خشک باد در شب گذشته زنان نوحه خوان در عزای تو نوحه سر دادند و دستان مصیبت زده در مصیبت از دست دادن تو گریبانها چاک زدند و گونه ها خراشیدند. (یا در مصیبت تو زنان عزادار گریبانها چاک زدند و گونه ها خراشیدند.) »

4- گریبان چاک زدن در مرگ نووی (یکی از علمای پرآوازه اهل سنت):
در مرگ نووی اشعار زیادی سروده شدکه در یکی از آن اشعار چنین آمده است : 
« خطب رفع من شق الجیوب له ... فقد شققت جَنَانی دون قمصان » (68)
« (نووی) بلند مرتبه است آنکه در مرگ او گریبانها چاک داده شود... من در مرگ او نه تنها گریبان بلکه قلبم را نیز چاک زدم . »
-----------------------------------------------------------------------------------------
----------------
منابع:
1-    کربلا از دیدگاه اهل سنت، ص87 و 88
2- منهاج السنه النبویه، ج 1، ص 52
3- همان، ج 4، ص 334 تا 553
4- العبر فی خبر من غبر، ذهبی، ج 1، ص 146
5- تاریخ الإسلام، ذهبی، ج 26، ص 43
6- العبر، ذهبی، ج 3، ص 44
7- البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 302
8- النجوم الزاهره، جمال الدین اتابکی، ج 2، ص 334
9- یوسف، آیه84
10- الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، زمخشری، ج 2، ص 339
11- همان
12- الدرّ المنثور، ج 4، ص 31
13- همان - تفسیر طبری، ج 1، ص 250
14- تفسیر قرطبی، ج 9، ص 88
15- السیره الحلبیه، ج 2، ص 247
16- ذخائر العقبی، ص 181
17- تاریخ طبری، ج 2، ص 210 ـ السیره النبویه لابن هشام، ج 3، ص 613 - الثقات، ج 1، ص 234 - البدایه والنهایه، ج 4، ص 54 و 55
18- مجمع الزوائد، ج 6، ص 126
19- البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج 4، ص 55
20- أسد الغابه، ج 2، ص 48
21- الطبقات الکبرى، ج 2، ص 44
22- الاستیعاب، ج 1، ص 313 - أسد الغابه، ج 1، ص 241 - الاصابه، ج2، ص 238 - الکامل فی التاریخ، ج2، ص 420
23- فیض القدیر، ج3، ص 695
24- صحیح بخاری، ج 2، ص 85 - صحیح مسلم، ج 4، ص 1808، کتاب الفضائل، باب رحمته بالصبیان ـ العقد الفرید، ج 3، ص 19، کتاب التعزیه - سنن ابن ماجه، ج 1، ص506، ش 1589، باب ما جاء فی البکاء علی المیت - مصنف عبد الرزاق، ج 3، ص552، ش 6672، باب الصبر والبکاء والنیاحه
25- تذکره الخواص، ص 7
26- الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج 1، ص 123
27- المستدرک، ج 1،ص  357 ـ تاریخ المدینه، ابن  شبّه، ج 1، ص 118
28- ذخائر العقبى، ص 56
29- المستدرک على الصحیحین، ج 1، ص 514، ش 1334ـ سنن ترمذی، ج 3، ص 314، ش 989، کتاب الجنائز باب ما جاء فی تقبیل المیت ـ المعجم الکبیر، ج24، ص 343، ش 855، باب عائشه بنت قدامه بن مظعون الجمحیه ـ سنن البیهقی الکبرى، ج 3، ص 407، ش 6503 ـ  ربیع الأبرار، ج 4، ص 187ـ جامع الأصول، ج 11، ص 105
30- امتاع الاسماع، مقریزی، ج 13، ص 269
31- المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 381،ش 1406،کتاب الجنائز ـ سنن النسائی (المجتبى)، ج4، ص19، ش 1850، کتاب الجنائز باب الرخصه فی البکاء على المیت ـ مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص444، ش 9729، باب مسند أبی هریره ـ سنن ابن ماجه، ج1،ص505، ش 1587، کتاب الجنائز باب ما جاء فی البکاء على المیت
32- المستدرک الصحیحین، ج 3، ص 176 و با اختصار در ص 179 ـ تاریخ شام در شرح حال امام حسین علیه السلام، ص 183 رقم 232 ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 179 ـ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 159 و در ص 162 با لفظ دیگر ـ  تاریخ ابن کثیر، ج 6، ص 230 و با اشاره در ج 8، ص 199 ـ أمالى السجرى، ص 188. و مراجعه شود به: الفصول المهمه ابن صباغ مالکى، ص 154 و  الروض النضیر، ج 1، ص 89، و الصواعق، ص 115، و کنز العمال چاپ قدیم، ج 6، ص 223، و الخصائص الکبرى، ج 2، ص 125
33- مقتل الحسین، ج 1، ص 163
34- الفتوح، أحمد بن أعثم الکوفی، ج 4، ص 325
35- مجمع الزوائد، ج 9، ص189
36- همان
37- المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص109 ـ مسند ابن راهویه، ج 4، ص 131
38- المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص107ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص187 ـ ابن عساکر، ترجمه الإمام الحسین علیه السلام، ج7، ص 260
39- سنن ترمذی، ج 12، ص 195، کتاب فضائل الصحابه باب مناقب الحسن و الحسین
40- مجمع الزوائد، ج 9، ص 118 ـ کنز العمال، ج 13، ص 176ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 107ـ المناقب خوارزمی، ص 65 ـ ینابیع الموده،ج 1، ص 134
41- مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 187
42- الصواعق المحرقه، أحمد بن حجر هیثمی، ص 193
43- مناقب علیّ بن أبی طالب علیهما السلام، مغازلی، ص 66 ـ ینابیع الموده لذوی القربى، قندوزی، ج 3، ص 47
44- ذخائر العقبی، ص 19 ـ ینابیع المودّه، ج 2، ص117
45- تهذیب الکمال، مزّی، ج 20، ص 399 ـ  البدایه والنهایه، ج 9، ص 125 ـ تاریخ مدینه دمشق، ج 41، ص386
46- ینابیع الموده لذوی القربی، قندوزی، ج 3، ص 102 ـ الاصابه، ابن حجر، ج 2، ص 438 ـ لسان المیزان، ج2، ص 451
47- نور العین فی مشهد الحسین، أبو إسحاق اسفرایینی، ص 84
48- اخبار مکه، فاکهى، ج‏3، ص 80
49- تذکره الخواص، ص 102
50- المصنف، ابن أبی شیبه کوفی، ج 3، ص 175 و ج 8، ص 21
51- المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص336
52- الأغانی، ج 22، ص 98
53- عمدةالقاری، ج8، ص79 – المصنف، ج3، ص268 و ج8، ص46 – أسدالغابة، ج1، ص368 – الإستیعاب، ج1، ص330 – تاریخ الإسلام ذهبی، ج4، ص194 – البدایه و النهایه، ج8، ص60
54- المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص105، کتاب، معرفة الصحابة
55- العقد الفرید، ج 4، ص‏283
56- السیره النبویه، ج 3، ص 171
57- تاریخ طبری، ج 3، ص 342
58- سیر أعلام النبلاء، ج 18، ص476
59- سیر أعلام النبلاء، ج 21، ص 379
60- سیر أعلام النبلاء ج 15 ، ص 480 و 481 و 482 ؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 10، ص 272
61- الروض الفائق، ص 255 ـ الغدیر، ج 11، ص 120
62- معجم الأدباء، ج 4، ص41، مطرت بناحیه بلخ دما عبیطا سنه 246، ص 17
63- تاریخ الإسلام، ج 26، ص11
64- البدایه و النهایه، ج 13، ص 207، حوادث 654 هجرى قمرى
65- السیرة النبویة ابن هشام ج6، ص75، ح26391 – مسند احمدبن حنبل، ج 6، ص 274 - أنساب الأشراف بلاذری، ج1، ص 243 - مسند أبی یعلى، ج 8، ص63 - تاریخ الأمم و الملوک طبری، ج2، ص232
66- سیرأعلام النّبلاء ذهبی، ج18، ص444، شرح حال زینبی
67- تاریخ الطبری ج4 ، ص364  تاریخ مدینه دمشق، ج 65 ، ص 334
68- تحفة الطالبین فی ترجمة الإمام النووی، علاء الدین علی بن إبراهیم بن العطار - المتوفى724هـ ، ج1 ، ص20

منبع : وبلاگ کمی تفکر



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 14 شهريور 1398
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: